از در نگهبانی که می خواهی رد بشی ، نگهبان محترم یه کوله پشتی حاوی وسایل لازم برای زندگی در شرایط سخت با یک جفت کتونی بهت میده ؛ چون یه راه سخت و طولانی در پیش داری . می گن توی عصر دسته چپق برای مشخص کردن زمین دارالعلم مفید ، گفتن عرض زمین دارالعلم از این کوه تا اون کوه و برای طولش هم به آرش کمان گیر گفتن: «داداش قربون دستت ، تو که مرز ایران و توران را مشخص کردی، ناز دست و پنجولات ، یه تیر از اینجا بنداز هر جا تیرت خورد زمین ساختمان دانشگاه رو همونجا می سازیم».
فکر کنم اگر حواشی راه رو بگردیم ، می تونیم استخوان دانشجوهایی که در زمستان سرد یا تابستان تنوری نتونستن از فرط خستگی به دانشگاه برسن و ریق رحمت رو سر کشیدن ، پیدا کنیم . شاید گرگی ،خرسی از جنگل های کشف نشده ی دانشگاه اومده باشه و اونها رو تو مسیر دریده باشه (آخ چه مراسم های یاد بودی بشه براشون گرفت)
نزدیک به حیاط دانشگاه بعد از پارکینگ مسقف ساخته شده برای از ما بهترون ، یه چاله ی بزرگ هست که در اثر برخورد یه شهاب سنگ ایجاد شده و چون قدمت تاریخی داره ، نمی شه به اون دست زد و گرنه چه کاپرها که نمی شد کرد …
پ.ن: نوشته های زاویه دار
طنز زیبایی بود.
از جناب زاویه خیلی ممنونم و ازش میخوام که دوباره از این طنزا برامون بنویسن لذت بردم
دمت گرم درد دل ما دانشجوهارو گفتی من که مدرک لیسانسم و با یه عکس برداری از پا که چه عرض کنم بگیرم از راه پله مفید هم بگو عزیز