بر آمد باد صبح و بوی نوروز به کام دوستان و بخت پیروز
مبارک بادت این سال و همه سال همایون بادت این روز و همه روز
مرحوم مصدق –نور به قبرش بباره- تا ۲۹ اسفند دنبال ملی کردن نفت بود، اما ما دانشجوهای مفیدی به دنبال این بودیم که ده روز مونده به عید تعطیل کنیم و بریم…
هفته ی گذشته ی که به دانشگاه می رفتی فکر می کردی به دانشگاه اموات وارد شدی. همه جا سوت و کور بود و هر از گاهی یک دانشجو رد می شد. کلاسی به اون صورت هم که تشکیل نشد. اما ما مشتاقان علم و دانش هرگز دانشگاه رو رها نکردیم.
نکته ی جالب این بود که دانشجو هایی که دو هفته ی گذشته بال بال می زدند و به بقیه دانشجو ها می گفتند هفته ی دیگه نیاید خودشون اومده بودند و در ردیف اول صندلی های کلاس نشسته بودند. من نمی دونم قسم حضرت عباس رو باور کنم یا دم خروس رو!
کلاس های عمومی که از دم تشکیل نشد و کلاس های تخصصی یکی در میون تشکیل شد و ولی مدت کلاس به بیش از سی دقیقه تجاوز نمی کرد. آخه استاد دلش برای کلاس باختگانی می سوخت که نیومدند و از درس عقب می مونند.
شنبه رفتیم دانشگاه که بریم کلاس آیین دادرسی مدنی استاد مقدادی، ما که ساعت دومی بودیم و استاد اگر تو ساعت اول می رفتیم با خاک انداز پرتمون می کرد بیرون، ساعت ۴ وارد دانشگاه شدیم، بچه های ساعت قبل داشنتد ول می چرخیدند، به ما گفتند استاد کلاس مار و نصفه نیمه تموم کرد و گفت ساعت بعدی ها اگه ده نفر شدند بیایند کلینیک اونجا کلاس برگذار کنیم. ما هرچی گشتیم ده نفر پیدا کنیم بریم کلینیک نتونستیم پیدا کنیم. سرمون و مثل بچه آدم انداختیم پایین و رفتیم خونمون. انقدر سرمون پایین بود که دربان محترم گفت حالا که بچه خوبی شدی داری می ری هم کارتتو نشون بده!
ما گفتیم شب چهارشنبه سوری بریم دانشگاه و اون نصف ساختمون هم که سالم هست خراب کنیم اما گفتند کلاس خانم ضرابی به جای ساعت ۱۶-۱۸ ساعت ۱۲-۱۴ برگذار می شه، حدث زدیم وقتی ساعت کلاس و عوض کردند و می گن تشکیل می شه استاد هم میاد و تجارت می آموزیم، با کله به سمت کلاس شتافتیم اما کلاس خالی بود، استاد نیامده بود؛ مثل اینکه استاد همیشه تو کار پیچش هستند و مثل گذشته پیچیده بودند به بازی. آقای امجد هم که کار همیشگی شون این هست که دانشجو رو الاف کنند، گفتند: «استاد میاد» اما استاد اصلا دانشگاه نیومده بود!
جاتون خالی، -جای ما هم خالی- کلاس دکتر هاشمی هفته گذشته چیز دیگه ای بوده، یه چیزی از اون چیزا، آخه قرار بود صحبت چیزی بشه. بچه ی مشتاق جرم و جنایت ساعت ۸ صبح با همت مضاعف کلاس رو تشکیل داده بودند، آخه داشت کپن های سال همت مضاعف، کار مضاعف تموم می شد. یه چیزی هم سر کلاس استاد، زدند به جیب. استاد هم که دستش درد نکنه برای ما بچه قمی ها یک غیبت کله گنده زدن. مگه بچه قمی ها دل ندارند؟ مگه بچه قمی ها نمی خوان برن مسافرت؟ مگه بچه قمی خوابشون نمی یاد؟!
خلاصه هفته گذشته تموم شد… . دو هفته ی دیگه هم باید برگردید دانشگاه و همون آش و همون کاسه!
ما هم دیدیم نزدیک عیدی همه به تلاطم افتادند و دارن خونه تکونی می کنن، گفتیم یه دستی به سر گوش این سایت بکشیم و آخرین مطلب امسال و بزنیم.
چند ساعتی بیشتر به پایان سال ۱۳۸۹ نمونده، فقط یه خواهش، خدا بکن سفارش، عزرائیل تنبل باشه تو کارش، تا که همین جمع، دور هم، سال بعد، دور غم خط بکشیم و تا بوق و کرنا بخونیم با هم.
تمام بچه های سایت ورودی های ۸۸ حقوق دانشگاه مفید برای شما آرزوی سالی خوب، مملو از شادکامی و موفقیت می کنند. شما هم سر سفره ی هفت سین ما رو فراموش نکنید.
سال نو مبارک
سال نو بر شما مبارک موفق باشید
چندتا ازون دانشجوهایی که بال بال میزدن نیاید و قسم عباس میخوردن که ما نمیایم از خود شما بودن که تا کلاس جزا ام اومدید و شرکت کردید.شما که خودتون اینجوری زیرو رو میکشید و بی جنبه گی و بچه بازی در میارید چه توقعی از باقی دارید؟ کلاس تعطیل کردن یه چیزایی میخواد که ما بهش میگیم جیگر حالا شما نمیدونم چی میگید که شما اونرو ندارید.ما مثل مرد گفتیم نمیایم و دیگه ام نیامدیم هرچند که برام خیلی راحت بود شرکت تو کلاسها چون قم بودم و نزدیک دانشگاه.
چندتا ازون دانشجوهایی که بال بال میزدن نیاید و قسم عباس میخوردن که ما نمیایم از خود شما بودن که تا کلاس جزا ام اومدید و شرکت کردید.شما که خودتون اینجوری زیرو رو میکشید و بی جنبه گی و بچه بازی در میارید چه توقعی از باقی دارید؟
اول اینکه ما چنتامون گفتیم میاییم چنتامون گفتیم نمیایم. خود بنده هم جزا نبودم. دوم اینکه ما بچه بازی نمی کنیم.
اقای قریبه حق با شماست .اینا ۱ مشت جماعت دو رو هستند که فقط خودشونو میبینن.هیچ به فکر کسایی که از شهرستان میان نیستن.